تاریکی مهر

اگر تنها ترین تنها شوم باز خدا هست...دیدنش آسان است سخت آنست نبینی اورا

تاریکی مهر

اگر تنها ترین تنها شوم باز خدا هست...دیدنش آسان است سخت آنست نبینی اورا

رفتم ...

اگر کسی مرا خواست ،بگویید رفته باران‌ها را
تماشا کند .

و اگر اصرار کرد ،
بگویید برای دیدن توفان‌ها
رفته است .

و اگر باز هم سماجت کرد ،
بگویید رفته است تا دیگر
باز نگردد

دیگه دلتنگ خونه نمی شه دل .....

 

 

دیگه دلتنگ خونه نمیشه دل . خونه ای که آینه هاش کاغذین

نمی تونم دیگه دوست داشته باشم . آدمایی رو که اسباب بازین

آخرش آدمکای کاغذی . می سوزن با کبریتای بی خطر

تابوتا سایه ها رو خاک می کنن . سنگ قبرا می خوابن بی دردسر

دیگه دلتنگ نمی شم حتی اگه . خونه رو چراغونی کنین برام

دیگه باور ندارم خداتونو . که همش صخره می ریخت رو غصه هام  

 

*****************************   

دیگه میخوام بمیرم               مث یه سپیدی گچ   زیر خاکستر و دوده  

                    مث شعری که یه شاعر        اونو تا نصفه سروده   

 دیگه می خوام بمیرم           مث برگی روی یک درخت خشکیده که داره قطع میشه   

               یا نجس !!        مثل مگس    که نیمه جون چسبیده پاهاش به شیشه  

دیگه میخوام بمیرم      مث یه تیکه ی استخون ماهی  

                                                   لای دندونای یک گربه لوس پشمالو   

            مث فرمون      زیر دستای یه راننده  مست و خواب الو  

دیگه میخوام بمیرم    بسه هر چی توی مه مثل چراغای ماشین باریا هی نفس زدم  

         بسه هر چی مث ماهی     واسه به دریا رسیدن هر چی موجه پس زدم  

دیگه می خوام بمیرم         بمیرم تا خاک بشم لای آجر نماهای آپارتمون   

                بمیرم تا لااقل     بوی تنم پاش برسه به آسمون   

   دیگه میخوام بمیرم                       نه ...               دیگه مُردم  

                مث جدول زیر پای بچه های بازیگوش   

                              مث تارو پودی که بوی عرق گرفته لای یه روپوش   

دیگه مُردم !  

             ...  

                  ...   

                         آره مُردم           دیگه هرچی چوبه تو زندگی خوردم  

                               دیگه مُردم  

                                           دیگه          مُردم...  

 

آخر قصه ی من نزدیکـــــــــــــــــه ....

 

خستــــم از لبخنـد اجبـــــاری
خستــم از حرفـای تکــــراری
خستــه از خــواب فرامـوشی
زندگــی  بــا وهــم بیـــــداری

 

حقیــقت پیش رومـون بـــود ولـی بـــاور نمیکردیـــم
همین امــروز روشـن هـم پی خـورشید می گردیـــم


نشـستیم روبــروی هم تــو چشمامون نگاهی نیســت
نـــــه بــــــــــا دیــــــــــــــــــدن
نـــــه بــــــــــا گــفتـــــــــــــــن
بـــــه قلـــب لحظـه راهی نیست


مــن و تــو گم شدیـم انگـار تــو این دنیــای وارونـــــه
کـه دریــا شـم پــر از حسـرت همیشــه فکر بارونــــه


سراغ عشــــق و میگیـریم تــو اشـک گریـــه ی آخـــر
تـــو دریـــــای تــرک خـورده میــون اوج خـــاکستـــر


این همه عشـــق های کـوتـــاه
این تحمل هــای طــــولانــــی
سرگــذشت بـی سرانـجــــــام
گـم شدن تـو فصل طـــوفانــی ..

 

دیگه دنیا واسه من تاریکه ..

زندگیم کوره رهی باریکه ..

آخر قصه ی من نزدیکه ..

                                    نزدیکــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــه ..

این منم از همه جا واامانده ..

از همه مردم دنیا رانده ..

رانده و خسته و تنها مانده ..

ای خداااااااااااا !

عشق بی غم توی خونه ..

خنده های بچگونه .. 

به دلم شد آرزو ..

بازی عمرم و باختم ..

                              آخه امیدی که ساختم ..

                                                               عاقبت شد زیر و رو .. 

 

فکرتنهایی من

اگر می دانستی که چقدر دوستت دارم سکوت را فراموش می کردی


تمامی ذرات وجودت عشق را فریاد می کرد

 

اگر می دانستی که چقدر دوستت دارم چشمهایم را می شستی


و اشکهایم را با دستان عاشقت به باد می دادی

 

اگر می دانستی که چقدر دوستت دارم نگاهت را تا ابد بر من می دوختی


تا من بر سکوت نگاه تو

 

رازهای یک عشق زمینی را با خود به عرش خداوند ببرم


ای کاش می دانستی

 

اگر می دانستی که چقدر دوستت دارم هرگز قلبم را نمی شکستی


گر چه خانه ی شیطان شایسته ی ویرانی است

 

اگر می دانستی که چقدر دوستت دارم لحظه ای مرا نمی آزردی


که این غریبه ی تنها , جز نگاه معصومت پنجره ای


و جز عشقت بهانه ای برای زیستن ندارد


ای کاش می دانستی


اگر می دانستی که چقدر دوستت دارم همه چیز را فدایم می کردی


همه آن چیز ها که یک عمر بخاطرش رنج کشیده ای


و سال ها برایش گریسته ای


اگر می دانستی که چقدر دوستت دارم


همه آن چیز ها که در بندت کشیده رها می کردی


غرورت را ...... قلبت را ...... حرفت را


اگر می دانستی که چقدر دوستت دارم


دوستم می داشتی


همچون عشق که عاشقانش را دوست می دارد


کاش می دانستی که چقدر دوستت دارم


و مرا از این عذاب رها می کردی

 


ای کاش تمام اینها را می دانستی

 

 

دوستت دارم


دوست داشتن همیشه گفتن نیست


گاه سکوت است و گاه نگاه


و این درد مشترک من و توست


که گاهی نمی توانیم درچشم هم نیز نگاه کنیم


دوستت دارم


تنها ترین فکر تنهایی من

 

خیلی تنهام ....

 

دیریست

که مونسم سنگ قبریست

بر دوش

راستی تو می دانی

در کدام گورستان

آسوده می توان مرد؟

 

 

 

چرا......

عزیزترین ، مهربانترین !
در کدامین فصل مرا به فراموشی سپردی ؟
به کدامین راهزن، بار سفرمان را بخشیدی ؟
به کدامین رهگذر تازه ، مرا فروختی ؟
من؛ از فصل برگریزان نیامده بودم!
من؛ از شاخه های درختان بی برگ،
از اندوه دلتنگی یک روز
از کمین خورشید پشت ابرها نیامده بودم!

عزیزترین!
در کدامین فصل مرا به فراموشی سپردی ؟
من؛ سرما را ،
ارزش گمشده ام را ،
انتظار بی وقفه ی زمستان را پشت سر گذاشتم!
..... در خود گم شدم!.....

من تا انبوه سبز کوه ها رفتم!
رفتم تا آبی، ارغوانی....تا آن شمعدانیهای زیبای شهرک...
ترنُم شنها و سنگها ، آن ریسمان سر در گم
که به هر طرف کشیده می شد درمیان انبوهی از چشم
کنــــــار آن بیکــــران سبز ..... آبی
چقدر حسرت خوردم،
ایـــــن همه زیبایی و من، دستی خالی!
وجود تو از فرسنگها فاصله
و قلبی که تنـــها
یـــک چسب مرهمش نبود!

آوای مکرر "در دسترس نمی باشد! " آزارت داد ؟
مــــن کجا بودم ؟
غرق در حضور خـــــدا ؟
در پنــــاه جنگـــل ؟
یا در پی آن صندلی خالی ای که حضورت را تمـــنا می کرد؟

....
برگشت من!
در کمتر از یک لحظه صدای تو!
صدای قلبم!
ســــــــکوتی سنگین!
از پس این نبودن ها ، حرفهایی بود برای گفتن!
و من ، هـــــــنوز در پی آن سوال بی جواب بودم!!
عزیزترین ، مهربانترین!
در کدامین فصل مرا به فراموشی سپردی ؟؟؟!!!

 

 

سایه های خیال توست این که مرا شب ها

با خود می برند تا مرز با تو بودن

اما من در  رویای تو روزهایم را شب می کنم.

خبری نیست ....

قاصدک هان چه خبر آوردی؟

از کجا ، وز که خبر آوردی؟

خوش خبر باشی،

اما، اما......

انتظار خبری نیست مرا...

نه ز یاری و نه ز دیاری ...

برو آنجا که بود چشمی و گوشی با کسی.

برو آنجا که تو را منتظرند.

قاصدک

در دل من همه کورند و کرند، دست بردار از این در وطن خویش غریب

قاصدک تجربه های همه تلخ با دلم می گوید:

که دروغی تو دروغ، که فریبی تو فریب.

با توام، آی!

کجا رفتی؟

آی....

راستی آیا جایی خبری هست هنوز؟

مانده خاکستر گرمی جایی؟

در اجاقی، طمع شعله نمی بندم، خردک شرری هست هنوز....

قاصدک

ابرهای همه عالم شب و روز در دلم می گریند.

خسته ام

از حال من مپرس٬ که بسیار٬ خسته ام ....

باید برم ................ 

یه جای دور ........

واسه همیشه

دیگه من نیستم ......

 

من خسته ام ..!

من بی نهایت خسته ام ..!

من دیگه در این دنیا نیاز به هیچ بنی بشری ندارم ..!

من نه نیاز به دوست دارم نه قهوه نه کاغذ ..!!

من خسته ام..!

بی انتها خسته ام..!

من بد گم شده ام ..!

من تکه تکه شده ام ..!

تکه تکه پاره شده ام ..!

من ریز ریز شده ام ..!

من در این دنیا دیگر نیاز به هیچکس ندارم ..! حتی خودم ... !

کهنه شده ام ..!

رنگ باخته ام ..!

من تکه تکه شده ام ..!

من خسته ام ..!

از تکرار مدام ..

از ترس رفتن مدام ..

از ترس هیج وقت نیامدن مدام ..

از توهم خیانت مدام ..

از تزلزل عشق مدام ..!!

من خسته ام ..!

من له شدم زیر دست پا زدن های مدامم ..!

اینجا که برایتان می نویسم ته ته خط است ..!!

ته ته خط ...

من دیوانه وار خسته ام ..!!

دیگر هیچ نقطه ای نمانده که اغاز گر خطی تازه باشد ..!!

اینجا ته ته من است ...!!

 

سلام ..

 

خداحافظ.... !

نمی تونم چیزی بگم ......

 

دلم خیلی گرفته .......

التماس دعا

سکوت مرگ ....

 

من هنوز نفس میکشم ...


هنوز راه میرم ...


هنوز میتونم ببینم ...


بشنوم ...


دل مرده ام رو با خودم هر جا که میرم به دوش میکشم ...


مرگ تدریجی روحم رو که ذره ذره تاریک و تاریک تر میشه رو جلوی چشمام میبینم ...


دیگه جرقه ی سلولهای مغزم نمی تونن فاصله ی بین سطرهای خالیه کاغذ رو پر کن ...


دیگه اشکی توی چشمم نمونده که سر قبر آرزوهای مرده ام بریزم ...


دیگه برام کبریتی نمونده که باهاش برگهای خشگ غمم رو به آتیش بکشم


و با گرمای شعله اش دلمو گرم کنم ...


مدتهاست که منتظر پایان این کابوس و بیدار شدن از این خواب لعنتیم ...


کابوسی که سالهاست دارم میبینم ...


رویایی که بیدار شدن ازش به قیمت زندگی تموم میشه ...


من هنوز راه میرم ...


میبینم ...


میشنوم ...


نفس میکشم ...


ولی زنده نیستم ...


خیلی وقته مرده ام ...


خیلی وقته....


صبر کردن دردناک است.

فراموش کردن دردناک است.

ولی اینکه ندانیم باید صبر کنیم یا فراموش نماییم از هردوی آنها درد ناک تر است.

آری تنهایم ....

خیلی غمگینم....

    به امید شادی تو.  

ببخش .........

 

ببخش اگه تو قصه مون

 

دو رنگ و نامرد نبودم

 

ببخش که عاشقت بودم

 

خسته و دل سرد نبودم

 

ببخش که مثل تو نشد

 

خیانتو یاد بگیرم

 

اگر که گفتم به چشات

 

بزار واسه تو بمیرم

 

ببخش اگه تو گریه هام

 

دو رنگی و ریا نبود

 

اگر که دستام مثه تو

 

با کسی آشنا نبود

 

ببخش اگه تو عشقمون

 

کم نمی زاشتم چیزی رو

 

ببخش که یادم نمی ره

 

اون روزای پاییزی رو

 

لیاقت دستای تو

 

بیشتر از این نبود عزیز

 

نه نمی خوام گریه کنی

 

برای من اشکی نریز

 

لیاقت چشمای تو

 

نگاه ِ پاک ِ من نبود

 

ببین چی ساختی از منه

 

مغرور ِ عاشق ِ حسود

 

بازم اشتباه .....

اشتباه پشت اشتباه پشت اشتباه پشت
اشتباه پشت اشتباه پشت
اشتباه پشت اشتباه پشت اشتباه پشت اشتباه پشت اشتباه پشت اشتباه پشت اشتباه پشت
اشتباه پشت اشتباه پشت اشتباه پشت
اشتباه پشت
اشتباه پشت
اشتباه پشت اشتباه پشت اشتباه پشت اشتباه پشت
اشتباه پشت اشتباه پشت اشتباه پشت
اشتباه پشت اشتباه پشت اشتباه پشت اشتباه پشت اشتباه پشت اشتباه پشت
اشتباه
پشت
اشتباه پشت اشتباه پشت اشتباه پشت اشتباه پشت اشتباه پشت
اشتباه پشت
اشتباه پشت اشتباه پشت
اشتباه پشت اشتباه پشت اشتباه پشت اشتباه پشت
اشتباه پشت
اشتباه پشت اشتباه پشت اشتباه پشت اشتباه پشت اشتباه پشت اشتباه پشت
اشتباه پشت اشتباه پشت اشتباه پشت اشتباه پشت اشتباه پشت اشتباه پشت اشتباه پشت
اشتباه پشت اشتباه پشت اشتباه پشت
اشتباه
پشت
اشتباه
پشت
اشتباه
پشت
اشتباه
پشت
اشتباه پشت اشتباه پشت اشتباه پشت اشتباه پشت اشتباه پشت اشتباه پشت اشتباه پشت
اشتباه پشت اشتباه پشت
اشتباه پشت اشتباه پشت اشتباه پشت اشتباه پشت
اشتباه پشت اشتباه پشت اشتباه پشت اشتباه پشت اشتباه پشت
اشتباه پشت
اشتباه پشت اشتباه پشت اشتباه پشت اشتباه پشت اشتباه پشت اشتباه پشت
اشتباه پشت
اشتباه پشت اشتباه پشت اشتباه پشت اشتباه پشت
اشتباه پشت اشتباه پشت اشتباه پشت اشتباه پشت اشتباه پشت اشتباه پشت اشتباه پشت
اشتباه پشت اشتباه پشت اشتباه پشت اشتباه پشت اشتباه پشت
اشتباه
پشت
اشتباه پشت اشتباه پشت
اشتباه پشت اشتباه پشت اشتباه پشت
اشتباه پشت اشتباه پشت اشتباه پشت اشتباه پشت اشتباه پشت اشتباه پشت
اشتباه پشت اشتباه پشت اشتباه پشت اشتباه پشت اشتباه پشت اشتباه پشت
اشتباه پشت اشتباه پشت اشتباه پشت اشتباه پشت
اشتباه پشت
اشتباه پشت
اشتباه پشت اشتباه پشت اشتباه پشت
اشتباه پشت اشتباه پشت اشتباه پشت اشتباه پشت
اشتباه پشت اشتباه پشت اشتباه پشت اشتباه پشت اشتباه پشت
اشتباه
پشت
اشتباه
پشت
اشتباه
پشت
اشتباه پشت اشتباه پشت اشتباه پشت اشتباه ...

 

 

***   غروب تنهایی  ***

کاش میدونستی که بعضی واژه ها مثل درد ، کشیدنیست نه نوشتنی !

HAPPY NOROUZ

 

کاش...
کاش می شد ما بهاری می شدیم
خیس آواز قناری می شدیم
کاش از خوبان عالم می شدیم
توبه می کردیم آدم می شدیم
کاش نامردی نصیب ما نبود
در بی دردی نصیب ما نبود
کاش چوپان دل ما عشق بود
پاسبان محمل ما عشق بود
کاش در یک شبی سبز و شگفت
عشق از ما بیعت می گرفت
    بهاررا باورکن
باز کن پنجرهها را که نسیم
روز میلاد اقاقی ها را
جشن میگیرد
و بهار
روی هر شاخه کنار هر برگ
شمع روشن کرده است
همه چلچله ها برگشتند
و طراوت را فریاد زدند
کوچه یکپارچه آواز شده است ...
تو چرا سنگ شدی
تو چرا اینهمه دل تنگ شدی
باز کن پنجره ها را
و بهاران را
باور کن

 

با آرزوی 12 ماه شادی  ...52هفته خنده  ...365روز سلامتی  ...8760

 ساعت عشق  ...525600 دقیقه موفقیت ...و

 3153000 ثانیه دوستی برای تک تک شما

*******   دوستان عیدتون مبارک  *******

زندگی را بخاطر بسپاریم که بی انکه زندگی کنیم می رویم...

اگر زندگی مرگ است و مرگم زندگی

پس درود بر مرگ و مرگ بر زندگی

دلم گرفت ای هم نفس **** پرم شکست تو این قفس


سکوت ، سرشار از ناگفته هاست ،


از حرکات ناکرده ،


اعتراف به عشق های نهان و بر زبان نیامده ،


در این سکوت حقیقت ما نهفته است ،


حقیقتِ تو

و


من........!

؟؟؟؟

راستی کسی معنی واقعی عشق رو می دونه؟

پشت سر هر معشوق، خدا ایستاده است

پشت سر هر معشوق، خدا ایستاده است. پشت سر هر آنچه که دوستش می داری.
و تو برای اینکه معشوقت را از دست ندهی، بهتر است بالاتر را نگاه نکنی. زیرا ممکن است چشمت به خدا بیفتد و او آنقدر بزرگ است که هر چیز پیش او کوچک جلوه می کند.
پشت سر هر معشوق، خدا ایستاده است. اگر عشقت ساده است و کوچک و معمولی، اگر عشقت گذراست و تفنن و تفریح، خدا چندان کاری به کارت ندارد. اجازه می دهد که عاشقی کنی، تماشایت می کند و می گذارد که شادمان باشی.

000880.jpg

 

اما هر چه که در عشق ثابت قدم تر شوی، خدا با تو سختگیرتر می شود. هر قدر که در عاشقی عمیق تر شوی و پاکبازتر و هر اندازه که عشقت ناب تر شود و زیباتر، بیشتر باید از خدا بترسی. زیرا خدا از عشق های پاک وعمیق و ناب و زیبا نمی گذرد، مگر آنکه آن را به نام خودش تمام کند.
پشت سر هر معشوقی، خدا ایستاده است و هر گامی که تو در عشق برمی داری، خدا هم گامی در غیرت برمی دارد. تو عاشق تر می شوی و خدا غیورتر.
و آنگاه که گمان می کنی معشوق چه دست یافتنی است و وصل چه ممکن و عشق چه آسان، خدا وارد کار می شود و خیالت را درهم می ریزد و معشوقت را درهم می کوبد؛ معشوقت، هر کس که باشد و هر جا که باشد و هر قدر که باشد. خدا هرگز نمی گذارد میان تو و او، چیزی فاصله بیندازد.
معشوقت می شکند و تو ناامید می شوی و نمی دانی که ناامیدی زیباترین نتیجه عشق است. ناامیدی از اینجا و آنجا، ناامیدی از این کس و آن کس. ناامیدی از این چیز و آن چیز.
تو ناامید می شوی و گمان می کنی که عشق بیهوده ترین کارهاست. و برآنی که شکست خورده ای و خیال می کنی که آن همه شور و آن همه ذوق و آن همه عشق را تلف کرده ای.
اما خوب که نگاه کنی می بینی حتی قطره ای از عشقت، حتی قطره ای هم هدر نرفته است. خدا همه را جمع کرده و همه را برای خویش برداشته و به حساب خود گذاشته است.
خدا به تو می گوید: مگر نمی دانستی که پشت سر هر معشوق خدا ایستاده است؟ تو برای من بود که این همه راه آمده ای و برای من بود که این همه رنج برده ای و برای من بود که این همه عشق ورزیده ای. پس به پاس این، قلبت را و روحت را و دنیایت را وسعت می بخشم و از بی نیازی نصیبی به تو می دهم. و این ثروتی است که هیچ کس ندارد تا به تو ارزانی اش کند.
فردا اما تو باز عاشق می شوی تا عمیق تر شوی و وسیع تر و بزرگ تر و ناامیدتر. تا بی نیازتر شوی و به او نزدیکتر.
راستی اما چه زیباست و چه باشکوه و چه شورانگیز، که پشت سر هر معشوقی خدا ایستاده است!

....

 

اگر کسی مرا خواست ،
بگویید رفته باران‌ها را
تماشا کند .

و اگر اصرار کرد ،
بگویید برای دیدن توفان‌ها
رفته است .

و اگر باز هم سماجت کرد ،
بگویید رفته است تا دیگر
باز نگردد

تماشا ندارد زمین خوردن آسمان ....

 

این روزها چه در سر داری ؟ روزهای انتهای ماه ذی الحجه را چگونه می گذرانی؟ وقتی که کاروان حسینیان به سوی شهادت و میدان نبرد گام برمی دارد، تو در این دنیای پر آشوب از کدامین سپاهی؟ مبادا دنیایت تو را از حسین (ع) و یارانش، تو را از دعای خیر زینب(س)، تو را از آزاد شدن و ... دور سازد؟

بگو تا خودت بدانی، محرم دارد می آید، زود باش تصمیمت را بگیر؛ قطعه قطعه می شوی برای حسین(ع) یا زر می ستانی برای قطعه قطعه کردنِ ....

مباد بر ما که دین را سر ببریم....
 

طی شد این عمر، تو دانی به چه سان؟
امروز صبح، بعد از آن ظهر و کمی دورتر شب می شود

و باز هم همین تکرار، این روزها که بیاید چه فرقی می کنم با پیش از اینم

این ماه که بگذرد چه؟ وای اگر این محرم هم بیاید و بگذرد و گریه ای و اشکی از سر عادت، آهی و ده شب بر سر و سینه زدن و باز یادم برود آقای من فقط محرم ها به سراغم نمی آید....

همیشه ام عاشورائی باشد و هر جا که باشم کربلا

 

خدایا

خدایا

به من زیستنی عطا کن که در لحظه مرگ بر بی ثمری لحظه ای که برای زیستن گذشته است٬ حسرت نخورم ...

و مردنی عطا کن که بر بیهودگی اش سوگوار نباشم ...

بگذار آن را من خود انتخاب کنم٬ اما آنچنان که تو دوست داری ...

رفقا کریسمس مبارک

******    MERY CRISMAS    ******

تو تنها نیستی

 

من امشب برایت میگریم ... بازهم !

شاید درحضور گل سرخ  ویا شاید بر بشت بامی قدیمی و  خاکی و شاید آنجا که رویاها سر از خاک زمین تشنه آرزو بر می آورند و یا شاید همینجا در اتاق خاطره هایم !

الهی سپاس که اینچنین چشمه های جوشان توبه نمی خشکند !  الهی سپاس که صبور ترینی ، آنقدر که من نیز بیاموزم ...از تو . اینروز ها انجمن فریب و وسوسه میسازند ،  هر بار  که نیرنگی از لابه لای تن پوش چرکین خواب نامریی غفلت پدیدار شده ، تو باز هم شرمندگی مرا به اشکهایم بخشیده ای  پس بازهم می گویم :

 الهی سپاس

من امشب باز هم میگریم شاید مثل قدیما  هم در برکت شبهای قدر ... و هم بر سفره آسمانی نورت . من امشب برایت می بارم به یاد شبهای برفی ، من امشب نیز سراپا شعله عشق  برسوز زمستانم  .

الهی سپاس که چشمه های جوشان توبه هرگز نمی خشکند ، من امشب باز هم میگریم .

 خلاصه این که:

 یه چیز رو نباید هرگز فراموش کنیم و اونم این که ما اشتباه می کنیم

 اما یه چیز دیگه این که ما می تونیم جبران کنیم

 باید به اشتباهمون اعتراف کنیم  خودمونو ببخشیم و از خدا هم بخوایم  ما رو ببخشه تا درست بشیم !

خیلی خودمونی گفتم ... یعنی توبه کنیم .

الهی سپاس!

 خدا میگه:

نیکان چنانند که اگر کار نا شایسته کنند و یا ظلمی به نفس خویش نمایند خدا را به یاد آرند و از گناه خود به درگاه خدا توبه کنند جز خدا هیچ کس نمیتواند گناه خلق را بیامرزد وآنها اصرار در کار زشت نکنند چون به زشتی معصیت آگاهند .