دلم برایت تنگ شده. بعضی روزها زیاد به یادت می افتم. وقت هایی که ابر باشد یا باران باشد. گاهی کمتر، اما همیشه. همیشه هستی.⠀

یک جور ترسناکی که انگار تمام نمی شوی. تمام کردن چه شکلی است که من بلدش نیستم؟ که همیشه تمامم می کنند و بلد نیستم که تمام کنم؟ ⠀

دلم تنگ شده. برای همه‌ی آدم هایی که یک روزی قسمتی از زندگیم بودن و حالا نیستند. انگار هیچ نبودند اصلا و ابدا.⠀

فکر می کنم مرا یادشان می آید؟ دلتنگم می شوند؟⠀⠀

پس چرا من از یادشان نمی برم؟ چرا دلتنگ می شوم این همه؟⠀

‎هیچ دوست داشته شدن را یاد نگرفتم. تا دلت بخواهد اما دوست داشتم. تند به میان رابطه دویدن و سرعت دادن به همه چیز را خوب بلدم. احمقم، احمق.⠀


ژان لوک گدار میگفت ادم عاشق یک فیلم نباید بشود، عاشق یک زن باید بشود، فیلم را نمیتوان بوسید. آقای گدار، اگر بوسیدی و هیچ بوسه‌ای بعد از آن دیگر طعم بوسه‌های قدیم را نداشت بعد از آن چه؟ چه گِل نجسی به سر بگیریم حالا که طعم زندیگیمان، عاشقیمان، فکر کردنمان و همه چیزمان عوض شد؟ این ها را با خودم میگویم که مثلا نافرجام عشقت را خاموش کنم که نمیشود. خاک بر سرمان شد.



چیزی هست که بتونه خوشحالت کنه؟

_ با خودم میگم تو ♥️

دلم برایت تنگ شده. بعضی روزها زیاد به یادت می افتم. وقت هایی که ابر باشد یا باران باشد. گاهی کمتر، اما همیشه. همیشه هستی.⠀

یک جور ترسناکی که انگار تمام نمی شوی. تمام کردن چه شکلی است که من بلدش نیستم؟ که همیشه تمامم می کنند و بلد نیستم که تمام کنم؟ ⠀

دلم تنگ شده. برای همه‌ی آدم هایی که یک روزی قسمتی از زندگیم بودن و حالا نیستند. انگار هیچ نبودند اصلا و ابدا.⠀

فکر می کنم مرا یادشان می آید؟ دلتنگم می شوند؟⠀⠀

پس چرا من از یادشان نمی برم؟ چرا دلتنگ می شوم این همه؟⠀

‎هیچ دوست داشته شدن را یاد نگرفتم. تا دلت بخواهد اما دوست داشتم. تند به میان رابطه دویدن و سرعت دادن به همه چیز را خوب بلدم. احمقم، احمق.


حقیقت چیز عجیبیست، میتوانی مدتها تلاش کنی که رویش سرپوش بگذاری اما آخر سر راهش را به همه جا پیدا میکند. حقیقت این بود که بزرگترین جنگ رو به بقیه نباختیم، به خودمان باختیم که به جای کلام دست به سلاحِ دوری و فرار بردیم.