عزیزترین ، مهربانترین !
در کدامین فصل مرا به فراموشی سپردی ؟
به کدامین راهزن، بار سفرمان را بخشیدی ؟
به کدامین رهگذر تازه ، مرا فروختی ؟
من؛ از فصل برگریزان نیامده بودم!
من؛ از شاخه های درختان بی برگ،
از اندوه دلتنگی یک روز
از کمین خورشید پشت ابرها نیامده بودم!
عزیزترین!
در کدامین فصل مرا به فراموشی سپردی ؟
من؛ سرما را ،
ارزش گمشده ام را ،
انتظار بی وقفه ی زمستان را پشت سر گذاشتم!
..... در خود گم شدم!.....
من تا انبوه سبز کوه ها رفتم!
رفتم تا آبی، ارغوانی....تا آن شمعدانیهای زیبای شهرک...
ترنُم شنها و سنگها ، آن ریسمان سر در گم
که به هر طرف کشیده می شد درمیان انبوهی از چشم
کنــــــار آن بیکــــران سبز ..... آبی
چقدر حسرت خوردم،
ایـــــن همه زیبایی و من، دستی خالی!
وجود تو از فرسنگها فاصله
و قلبی که تنـــها
یـــک چسب مرهمش نبود!
آوای مکرر "در دسترس نمی باشد! " آزارت داد ؟
مــــن کجا بودم ؟
غرق در حضور خـــــدا ؟
در پنــــاه جنگـــل ؟
یا در پی آن صندلی خالی ای که حضورت را تمـــنا می کرد؟
....
برگشت من!
در کمتر از یک لحظه صدای تو!
صدای قلبم!
ســــــــکوتی سنگین!
از پس این نبودن ها ، حرفهایی بود برای گفتن!
و من ، هـــــــنوز در پی آن سوال بی جواب بودم!!
عزیزترین ، مهربانترین!
در کدامین فصل مرا به فراموشی سپردی ؟؟؟!!!
عزیزم سلام کجایی حوصله ام سر رفت
با مطلب جدید به روزم و منتظر حضورت
تو آسمون دنیا ،هر کسی ستاره داره،
چرا وقتی نوبت ماست،آسمون جایی نداره
واسه من ،واسه من ،
تنهایی درده، درد هیچ کس و نداشتن
هر گل پژمرده ای رو تو کویر سینه کاشتن
دیگه باور کردم اینو که باید تنها بمونم
تا دم لحظه مردن شعر تنهایی بخونم
به من نگو دوست دارم ......................................
حالا که کار تو شده پر از نیرنگ و ریا
حالا که دل تو شده فرسنگها دور از خدا
به من نگو دوست دارم که باورم نمی شه
نگو فقط تو رو دارم که باورم نمی شه
به من نگو دوست دارم که باورم نمی شه
نگو فقط تو رو دارم که باورم نمی شه
تو با این چرب زبونی هی به من دروغ می گی
می خواهی گولم بزنی هی به من دروغ می گی
به من نگو دوست دارم که باورم نمی شه
نگو فقط تو رو دارم که باورم نمی شه
حالا که کار تو شده پر از نیرنگ و ریا
حالا که دل تو شده فرسنگها دور از خدا
به من نگو دوست دارم که باورم نمی شه
نگو فقط تو رو دارم که باورم نمی شه
به من نگو دوست دارم که باورم نمی شه
نگو فقط تو رو دارم که باورم نمی شه
تو با دل شکسته ام انقده جفا نکن
تو اگه دوسم نداری اینجوری بد تا نکن
به من نگو دوست دارم که باورم نمی شه
نگو فقط تو رو دارم که باورم نمی شه
به من نگو دوست دارم که باورم نمی شه
نگو فقط تو رو دارم که باورم نمی شه
ایکاش هیچموقع نمی دیدمت ایکاش عاشقت نمی شدم که حالا باید .............
من فقط و فقط از خدا یه آرزو بیشتر ندارم اونم اینه که تو به خواسته هات برسی اگه مشکلاتت حل بشه من چیزی از این دنیا نمی خوام فقط اینکه تو خوشبخت بشی
شبی شبیه همین شب ستاره دزدیدم به جای گریه و زاری دوباره خندیدم به فکر سختی راهی که می روم .....؟ هرگز! ز روزگار و زمانه دگر نترسیدم دوباره من ننوشتم که زخم یا مرهم هزار خط زدم اینجا به روی تردیدم
صد بار گفته ام به تو عادت نمی کنم
بین تو با گذشته وساطت نمی کنم
تو آرزوی گندة دیروز بوده ای
امروز کوچکی و سماجت نمی کنم
دیگر گذشته اینکه رفیقت شوم ولی...
سلام
من که فراموشت نمی کنم
ولی دمت گرم عجب حس نویسندگیه خوبی داری
دیگه ببخش تو این مدت نیومدم چون امسال کنکور دارم همه چیو گذاشتم کنار (کامپیوتر زن زندگیو...)
بعد امتحانا می آپم بیای
باشه گلم
بازم ممنون که به یادت بودمو اومدی نظر دادی
دوباره هیچی نمی گم ...
...
به روزم ، خوشحال میشم سر بزنی.
...
سلام عزیزم.
وبلاگ قشنگی داری.
به وبلاگ منم یه سری بزن.
از بنر های<تبلیغات>وبلاگ هم حتما دیدن کن.در اول وبلاگ هست.
امیدوارم موفق باشی.
بای.